آینجا درختي دارم برگريز
چون پائیز
كز شبان ستاره ها را ميگريد
و از روزان خورشيد را
چكه چكه ابري از برگ ميبارد
تا كي درخت دل سَبُك كُنَد
و به خواب رَوَد در امتدادي از زمستان
مرا باد بی مهریت در اين كوچه باغ با برگهايم ميچرخانَد
چون دختران كولي گر اتش ودور زمين مي گردانَد
باد سردی نگاهت .بی مهری کلامت
ومن عاشقانه ترین اوازها را می خوانم
با حنجره اي كه شبانه ترين وسردترین شبها را ميخواند