پائیز 1
۱۵ آبان ۱۳۹۵
یاد من باشد فردا دم صبح
۱۶ آبان ۱۳۹۵

آویزهای غمزده

آویزهای غمزده برگهای خیس
وی روزهای گس
چون شد که بوسه هست و لب بوسه خواه نیست ؟
چون شد که دست هست و کس نیست دسترس ؟
در سرزمین ما
بیهوده نیست بلبل آشفته را نوا
در هیچ باغ مگر باغ ما سیاه
یک سرخ گل نمی شکفد با چنین صفا
یک سرگشت نیست چنین تیره و تباه
در جویبار اگرچه می دود الماس های تر
و آواز خویش را
می خواند پر سوزتر شبگیر رهگذر
لیکن در این زمان
بی مرد مانده ای پاییز
ای بیوه عزیز غم انگیز مهربان
زنده یاد سیاوش کسرائی
http://s-media-cache-ak0.pinimg.com/originals/90/24/02/902402dd1bc01a8dd8c91806c72c6a60.gif

14354877_1267089403384398_3054607012692953929_n

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *